رونیارونیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

رونیا هدیه آسمانی

فرشته پاکم منو ببخش

امروز از نوبت دکترم نمی گم مثل همیشه رفتم و همه چی خوب بود فقط گفت دوباره توی ادرارت خون دیده شده که احتمال داد شاید عفونت باشه ولی هنوز جواب آزمایشم نیومده... امروز میخوام از خودم بگم , از اینکه اصلا مادر خوبی نیستم , از اینکه من فقط دارم تو را توی وجودم نگه میدارم ولی برات آرامشی فراهم نمیکنم , واقعا چرا خدایا چرا من لیاقت این فرشته کوچک و پاک را ندارم وقتی نمی تونم نه ماه با آرامش توی وجودم نگهش دارم چطور میتونم بهش راه و روش یه زندگی خوب را نشون بدم . از خودم متنفرم شاید هم نباید از خودم دلگیر باشم باید از کسانی که واقعا ناراحتم میکنن دلگیر باشم . آی خدا جونم من دارم یه فرشته پاک و معصوم را که مسئولیتش را به عهده من قرار دادی نگه م...
20 آبان 1391

سونوی دختر خوابالو

بالاخره نوبت دکتر شد وای که چقدر روزهارو میشمرم اما وقتی به این به روز میرسم کلی استرس میگیرم .. با بابایی رفتیم دکتر طبق روال همیشه آزمایش خون و ادرار ....  .و بعدش رسید به سونو وای که عاشق لحظه سونو هستم البته با نگرانی . دکتر با دقت به شما نگاه میکرد و اندازه را میگرفت .من و بابایی هم کلی ذوق میکردیم دخترمون را میدیدم , که یه دفعه ای شما یه خمیازه کشیدی وای خیلی ناز بود خیلیییییی ...دخترم حداقل توی سونو آبروداری میکردی خودت را خوابالو نشون نمیدادی فدات بشم من ..دکتر گفت همه چی خوب و نرمال هست و یه عکس از پروانه خوشگلم بهمون داد که البته زیاد خوب نشده  و بعد شروع کرد به صحبت کردن درباره آزمایش هایی که ازم گرفته بود و گفت ک...
13 آبان 1391

خستگی دخترم و استرس مامانی

فکر کنم این خستگی بارداری روی من اثر گذاشته دیر میام از اتفاقات بگم . حدود یه ماه پیش تصمیم گرفتم برم وسایلی که برای جغله ام لازم هست بخرم منم که احساس میکنم مثل قبل باید زرنگ باشم دیدم که بابایی کار داره نمیتونه بیاد خودم بلند شدم تنهایی و پیاده رفتم خرید ..چندتا فروشگاه رفتم و وسایلی که میخواستم را دیدم آخرش هم از بی بی وان خرید کردم ..هوا هم سرد بود منم که سرما خوردگیم خوب نشده بود اما دوست داشتم زودتر خریدهارو انجام بدم تا خیالم راحت بشه ..وقتی رسیدم خونه هوا تاریک شده بود بابایی هم از سرکار اومده بود با یه ژستی وسایل را بهش نشون دادم که نگو . ولی در عوض بعدش اصلاااااا نتونستم راه برم چون کمردرد گرفتم آخه حدود 5 ساعتی راه رفته بودم ...
13 آبان 1391
1